نقدي بر نمايشگاه هديه تهراني در خانه هنرمندان

01شهريور1391

کوه موش زائيد
 
نمايشگاه عکس و ويدئو آرت؟ هديه تهراني، ستاره سينما! به مدت نه روز ازهجده تا بيست و هفتم آذر در پنج گالري خانه هنرمندان به نمايش در آمد. اين نمايشگاه با عنوان "آبان گان" و با هزينه اي بالغ بر دويست و بيست ميليون تومان آن هم به صورت وام دولتي و با حمايت افراد خاصي از دولت چنان با استقبال شديد!!! هنرمندان عرصه هنرهاي تجسمي واقع شد که اين ستاره سينما بارها از برگزاري اين نمايشگاه به امر توبه پرداخت.
 
اما در مورد آثار به نمايش در آمده در اين نمايشگاه بايد چند نکته را ذکر نمود.
 
1-      آثار به نمايش در آمده از کيفيت چاپ بسيار بالايي بر خوردار بودند که اين امر با توجه به هزينه هنگفتي که براي اين مجموعه پرداخت گرديده بود امري دور از انتظار نبود. در واقع اين مسئله از اين جهت که هنرمند براي آثار و مخاطب ارزشي قائل شده باشد، امتيازي محسوب نميشود. آثار اين نمايشگاه که در پنج سالن خانه هنرمندان در معرض ديد قرار گرفته بود، بيش از دويست عکس را شامل ميشد. عکسهايي که با توجه به تعداد زياد آنها با توجه به اين نکته که عکاس آثار فردي مبتدي و فاقد هر گونه تجربه قبلي در اين زمينه ميباشد، مؤيد اين نکته است که تهراني آثار به نمايش در آمده در اين نمايشگاه را از بين عکسهاي فراواني که در سفرهاي احتمالا کاري يا تفريحي  خود ثبت کرده است انتخاب نموده است.
 
2-      عکسهاي اين نمايشگاه که در پنج عنوان مختلف عرضه شده بودند، عکسهايي بدون هر گونه مفهوم خاص يا بيانگر و نيز فاقد هرگونه پرداخت بصري ويژه اي بودند. در واقع آثار اين نمايشگاه صرفا عکسهايي از طبيعت ايران بوده و نهايتا کاربردي کارت پستالي داشتند. نمونه اين آثار را به راحتي ميتوان در فروشگاه هاي عرضه محصولات مصرفي و کادويي پيدا کرد.
 
3-      توهم اين ستاره! سينما در حرفه اي بودن تا بدانجا بارز بود که وي اسم خود را به صورت حکاکي بر روي فلز بر روي تمامي آثار به جاي امضاء نقش کرده بود. گويي که هنرمندي برجسته در زمينه عکاسي است يا آثار براي نمايش در موزه هاي مشهور دنيا به نمايش در آمده اند.
 
4-      نمايش آثار به طرز مضحکي صورت گرفته بودند. در واقع بر خورد تهراني با آثارش چنان بود که گويي شيوه ارائه آنها در فهم آثار نقشي ويژه را ايفا ميکنند. غافل از اينکه به اصطلاح آثار هنري وي فاقد هرگونه معنا و مفهوم ويژه اي است که نحوه ارائه آثار کمکي در فهم آنها به مخاطب کند. به طور مثال آويزان کردن عکسي از ماسه ها از سقف  در گالري مميز يا نمايش زنده عکس هاي جزيره هرمز توسط افرادي سفيد پوش در گالري نيلوفر چه مفهومي در بر داشته و يا قصد انتقال چه مضاميني را داشته اند؟
 
5-      آثاري که تحت عنوان ويدئو آرت از تهراني به نمايش در آمده بودند، فاقد هرگونه اصول اوليه اين شاخه از هنر هاي تجسمي بود. بارزترين نمونه اين شاخه  در بين آثار تهراني، نمايش به اصطلاح ويدئو آرتي از وي در سالن انتظامي بود. براي اين نمايش سرا پا فريبنده؟؟؟، بينندگان بايد به مدت پانزده دقيقه صبر ميکردند تا سالن از بينندگان قبلي خالي شود. پانزده دقيقه اي که با توجه به زمان شروع و تخليه سالن عملا تا بيست و پنج دقيقه طول ميکشيد. سالني که بايد فقط بيست نفر در آن به تماشاي اثري بي بديل!!؟؟ در اين شاخه مشغول ميشدند. در بدو ورود بيننده باز هم با عکسهايي از طبيعت ايران مواجه ميشد. مواجهه اي که پس از ديدن چهار گالري مملو از عکسهاي کارت پستالي، حالت پس از صرف ساندويچ تخم مرغ در ميدان راه آهن آن هم در چله تابستان را در انسان ايجاد ميکند را ياد آوري ميکرد. در نهايت پس از ديدن عکسهاي تکراري و طي کردن مارپيچي که يادآور زمين هاي بازي کودکان در پارک هاست با حوضي مملو از آب که ويدئو پروجکتوري بر آن نور ميتاباند مواجه ميشدي. مواجهه اي که از ياد آوري آن شرمندگي تنها حسي است که به خاطر مي آيد. حرکت از درون چشم يک کودک به نمايي از بالاي سر آن کودک، واقع در عکسي که احتمالا از شاهکارهاي خود ستاره! بود. اسم اين اثر را هم گذاشته بودند ويدئو آرت.
 
6-      کاتالوگ، بروشور و پوستر اين نمايشگاه با کيفيتي بسيار بالا عرضه گشته بود. (خداوند متعال به پول بي زبان و مفت بيت المال برکت دهد).
 
البته آثاري نيز در اين نمايشگاه بودند که به لحاظ بصري و کادر بندي در خور توجهکي بودند. اما با توجه به تعداد بالاي عکسها و نيز کيفيت کلي آثار، حضور آنها را تنها ميتوان به حساب تصادف گذاشت.
 
وقتي براي يک نمايشگاه نزديک به دويست عکس ارائه ميشود، آن هم از فردي که هيچ سابقه اي در اين وادي ندارد، قطعا بيش از بيست هزار فريم عکاسي صورت گرفته است. بنابراين حضور چند فريم حائز توجه در چنين مجموعه اي نميتواند ملاک ارزشگذاري و قضاوت قرار گيرد.
 
در زماني که از برگزاري نمايشگاه هايي با مفاهيم انتقادي جلوگيري ميشود وهنرمندان شناخته شده به دليل اتخاذ مواضع انتقادي ممنوع الخروج ميگردند، برگزاري چنين نمايشگاهي با چنين موضوع ابتر و ستروني، اختصاص يافتن کامل يک مجموعه فرهنگي مهم مانند خانه هنرمندان ايران که هنرمندان شناخته شده براي برگزاري نمايشگاه هاي خود زمان هاي يک ساله و گاه بيشتر منتظر ميمانند، جز اسم عکاس و نيز ليست سپاس گذاري موجود در صفحه آخر کاتالوگ، توجيهي براي آن نميتوان يافت.
 
اختصاص بودجه هنگفتي مانند هزينه اين نمايشگاه (دويست و بيست ميليون تومان) در زماني که هنرمندان شناخته شده ايران در مضيقه براي حتي امرار معاش خود هستند، جاي سؤال دارد. متوليان امر با چه اجازه اي چنين امکانات و هزينه اي را از جيب بي زبان بيت المال صرف چنين ريخت و پاشهايي ميکنند.؟
 
ارائه آثار به اين نحو (چاپ آثار با کيفيت بالا و روکشهاي پلکسي گلاس قطور بر روي عکسهايي کارت پستالي، استخدام افرادي براي نمايش عکسهاي جزيره هرمز، دکورهاي بي ربط به موضوع نمايشگاه در گالري ها و بر روي حوض ورودي خانه هنرمندان و کاتالوگ و بروشور و پوستر با کاغذ و مقواي گلاسه) شبهه اي غريب ايجاد ميکند.
 
و اما سؤال آخر از مسؤولين فرهنگي:
 
ايکاش حداقل هديه تهراني در عرصه سينما از جايگاه قابل توجهي برخوردار بود تا حداقل ميشد اندکي در اين زمينه اغماض کرد. اما مگر وي در عرصه هنر عکاسي ايران داراي چه جايگاهي است که امکانات صرف شده براي اين نمايشگاه که حتي براي ارائه و معرفي آثار هنرمندان شناخته شده ايراني در سطح جهان نيز تا کنون بکار نرفته است، براي وي مورد استفاده قرار ميگيرد؟
 
اگر سياست هاي فرهنگي و هنري دولت اين است که واي به حال فرهنگ و هنر ايران.
 
تکمله 1: عکاس شدن هديه تهراني چيزي است شبيه کارگردان شدن مسعود ده نمکي.
 
تکمله 2: با توجه به فهرست تقدير و تشکر هاي ابتداي کاتالوگ نمايشگاه و نيز حضور معنوي کارگردان مشهور سينماي ايران در متن آثار، اين ضرب المثل معروف ايراني به ذهن متبادر ميشود که با اندکي تغيير ميشود: حرفه اي ها ياري کنيد تا من عکاسي کنم.