رنو گارسيا فونس، نوازنده و آهنگساز فرانسوي-اسپانيايي چيره دست و صاحب سبک کنترباس ميهمان جشنواره فجر امسال در تهران بود. کنسرت وي در شب 30 بهمن در تالار وحدت در حالي به پايان رسيد که تمامي شنوندگان با لبخندي از رضايت و ناباوري در حال ترک سالن بودند. اجرايي به غايت متفاوت و حرفه اي. گارسيا فونس مردي است بسيار متواضع و افتاده که به تمام سوالات با صبر و حوصله اي باور نکردني پاسخ مي دهد. تا مطمئن نشود که منظورش را دريافته ايد کوتاه نمي آيد. وقتي دارد راجع به پدرش حرف ميزند و نقاشي هاي پدرش، گويي يک پسر بچه است که مقهور عظمت پدرش شده. رنو 50 ساله است و پدرش 84 ساله. تا زمانيکه از خودش و کارش و موسيقي اش سخن مي گويد لحني مطمئن درد و حتي کمي مغرور اما ناگهان لحنش عوض ميشود. با چنان لطافتي حرف ميزند از پدرش و چنان صدايش کم ميشود و گرم ميشود که گويي پدرش حضور دارد و او محو تماشايش است. لحن صدايش وقتي که دارد از پدرش حرف ميزند مثل لالايي است. مانند نوعي ذکر عارفانه، نوعي شعر عاشقانه.
Top of Form
اين مصاحبه در شرايط جالبي انجام گرفت. روزنامه نگاران زيادي از چند روزنامه و نشريه در کافه ايرانشهر گارسيا را محاصره کردند و سوالات متعددي را مطرح کردند. طبعا هر کس آنچه را مي خواست بر مي گزيد و از سوالات ديگر دوستان نيز استفاده مي کرد. در طول مصاحبه به فضاهاي ذهني گارسيا فونس هم پرداخته شد و گفتگو سمت و سوي فرهنگي بيشتري پيدا کرد تا موسيقي.
لازم به ذکر است در طرح برخي سوالات اين مصاحبه از آقاي ماني جعفرزاده کمک گرفته شده است. همچنين تشکر ويژه از آقاي رامين صديقي، مدير برنامه هاي ميهمانان بخش خارجي جشنواره و مدير نشر هرمس براي تنظيم وقت و همراهي ايشان در مصاحبه هاي انجام گرفته با نوازندگان خارجي.
آقاي فونس، سوالات من در دو بخش متفاوت طراحي شده اند. بخش اول آنها درباره تکنيک هاي موسيقايي شما و بخش دوم درباره شيوه تفکر و نگاه شما به موسيقي اي است که مي سازيد و مي نوازيد. شما در کنسرواتوار پاريس تحصيل کرده ايد. مي خواستم بدانم آنموقع به عنوان يک محصل نوازندگي چه مقدار تمرين مي کرديد و الان به عنوان يک نوازنده حرفه اي چقدر تمرين مي کنيد.
تحصيل من در کنسرواتوار مربوط به زمان هاي خيلي دور است. وقتي که من 16 ساله بودم. تحصيل من تا 21 سالگي طول کشيد و من الان 50 ساله ام. من تکنيکم را بعد از دوره کنسرواتوار گسترش دادم درحاليکه شيوه نوازندگي کلاسيک را در کنسرواتوار آموزش ديدم. براي اينکه من بايد عناصر تکنيکال و پايه را در کنسرواتوار ياد مي گرفتم پس با توجه به کاري که الان انجام مي دهم مي توانم بگويم من بيشتر خودآموخته هستم. واقعيت امر اين که بعد از اينکه مدرک تحصيلي ام را گرفتم، کار بر روي آنچه را که آموزش ديده بودم را متوقف کردم و سعي کردم شيوه آرشه کشي و نوازندگي خودم را پيدا کنم. هيچ پروژه موسيقايي نداشتم و براي ارتقاي ساز خودم و پيدا کردن صداي سازم فکر مي کردم. براي همين است که مي گويم به نوعي خودآموخته هستم.
دليل اينکه اين سوال را مي پرسم اين است که مجله ما بيشتر به موسيقي آکادميک مي پردازد و مخاطبان آن را بيشتر دانشجويان موسيقي در دانشگاه ها و موسسات آموزشي موسيقي تشکيل مي دهند. براي همين مي خواهم بدانم چقدر از وقت خود را صرف تمرين مي کرديد و چه طور؟ هم تمرين هاي فيزيکي و هم تمرين هاي ذهني؟
منظورتان هر روز و در طول روز است؟
بله.
وقتي جوان بودم روزي پنج تا شش ساعت تمرين مي کردم و طبعا بعدش بسيار خسته مي شدم. ولي فکر مي کنم بهترين مدت براي تمرين دو يا سه ساعت مي باشد.
آيا تمرين هايي هم مربوط به ريلکسيشن مثل يوگا انجام مي داديد؟
من در مورد تمرين هايي بر روي ساز صحبت مي کنم. چون فکر مي کنم صرف زمان روي ساز و تمرينات تکنيکي بسيار مهم هستند و شما بايد در حين تمرين توانايي و گنجايشتان را براي تمرين رشد و گسترش بدهيد. سعي کنيد راحت بودن و ريلکس بودن در حين تمرين و براي تمرين را بهبود ببخشيد. اين مسئله مهمي است که رعايت آن مي تواند به شما در پيدا کردن تکنيک خودتان موثر باشد. تمرين شما بايد مثل حرکت گربه باشد. [نرم و روان] مهم است که تمرين شما چه به لحاظ فيزيکي و چه به لحاظ ذهني به نزديک شدن شما به موسيقي در شماي کلي کمک کند نه صرفا مسئله ساز. اين به نوعي زبان روحاني باز مي گردد.
در حال حاضر چطور است؟ آيا تمرين روزانه داريد و اين تمرين به چه مقدار است؟
قطعا. اما بسيار کمتر. به دلايل مختلف. مهمترين دليل تمرکز است. در حال حاضر تمرين هاي روزانه من به روزي يکساعت محدود مي شود. اگر روزي يک ساعت تمرين کنيد ولي با تمرکز کافي، مي تواند کافي باشد. اگر بدانيد ايده تان و انتظارتان از تمرين چيست.
سونوريته سازتان را چگونه مي سازيد؟ از آنجا که کنتر باس سازيست با صداي بم و کنترل صداي آن بسيار سخت است و شما هم از ابزار هاي الکترونيکي مثل آمپلي فاير براي تقويت آن استفاده مي کنيد. کنترل صدا روي اين ساز را چطور انجام مي دهيد؟ نگاه شما به سونوريته و صدادهي چطور است؟
قبل از هر چيز من روي ساز بدون تجهيزات الکترونيکي تمرين مي کنم. به جز مواردي که کنسرت ها و برنامه هايي به صورت سولو دارم و بايد از آمپلي فاير استفاده کنم. در غير اين صورت به طور مطلق به شيوه آکوستيک ساز مي زنم. چيزي که در کار من خيلي مهم است توليد صداي واضح و شفاف است. من رژيستري را انتخاب مي کنم که ملودي را بتوان بسيار واضح و شفاف شنيد. بايد خيلي دقيق و مو به مو باشد. وقتي از تکنيک آرکو يا پيتزيکاتو استفاده مي کنم بايد به نحوي باشد که گويي دارم آنرا مي خوانم. مثل صداي انساني بايد باشد نه مثل يک ساز زهي. من اين گونه فکر مي کنم و سعي مي کنم صداي سازم را به اين نحو توليد کنم.
شيوه بيان و بيان زيبايي شناسانه شما بيشتر کلاسيک است يا بستگي به موسيقي که اجرا مي کنيد دارد؟ فکر مي کنيد سونوريته در تمام موسيقي هايي که اجرا مي کنيد بايد سونوريته کلاسيک باشد يا بستگي به فضا و ژانر قطعه مورد نظر دارد؟
خب من يک اصول و پايه مشترکي را در نوازندگي دارم. فرقي نمي کند که جز اجرا مي کنم يا موسيقي کلاسيک يا هر موسيقي ديگري. بعد از آن بسته به نوع يا استايل اثر تفاوت هايي در بيان وجود دارد. يعني هر استايلي خصوصيات خودش را دارد. برخي از اين خصوصيات مشترک هستند و من خيلي خط و مرز هاي مشخصي را بين استايل ها قائل نمي شوم. برخي تکنيک هاي مشترک و يا برخي شيوه هاي مشترک براي ساز. اگر شما اينتونيشن خوبي داريد مي توانيد براي جز يا کلاسيک يا هر چيز ديگري که مي نوازيد هم اينتونيشن مناسب را داشته باشيد. اگر صدا را بتوانيد خوب نگه داريد مي توانيد به نسبت استايل و نوع موسيقي که مي نوازيد آنرا هماهنگ کنيد. من خودم را به يک درخت تشبيه مي کنم با تنه اي واحد که مي تواند شاخه هاي متعددي داشته باشد.
برخي از قطعه هاي شما بر گرفته از موسيقي نواحي مختلف جهان است. البته غير از اسپانيا که موطن پدري شماست. مثل شمال آفريقا يا جزاير اندونزي يا ايران يا هند و ترکيه. شما براي درک اين موسيقي ها به نقاط مورد نظر خود سفر مي کنيد براي آشنايي با فرهنگ و هنر آن نواحي و با استيد آن مناطق ديدار مي کنيد؟ آيا اين گرته برداري ها اتنوموزيکولوژيک هستند يا صرفا با آن ها ازطريق گوش دادن به سي دي ها آشنا مي شويد؟
شيوه من يک برخورد اتنوموزيکولوژيک با اين موسيقي ها نيست. بلکه قطعا از طريق احترام قائل شدن با گوش دادن به اين موسيقي هاي دوست داشتني فراهم مي آيد. من نمي خواهم وانمود کنم که يک برخورد مزورانه با اين موسيقي ها دارم. مثلا اينکه بگويم مقام هاي موسيقي ترکي، عربي يا فارسي را از استادان اين موسيقي در محل اصلي ياد گرفته ام. قطعا تنها از طريق گوش دادن با اين موسيقي ها آشنا نمي شوم. نگاه من به اين موسيقي از طريق سازم کنترباس اتفاق مي افتد. به اين نحو که از طريق سازم به يک تصوري از موسيقي هاي مختلف وارد مي شوم. احساساتم و تصوراتم از اين موسيقي ها را با سازم تجربه مي کنم. به طور مثال شما اگر بخواهيد موسيقي رديف ايراني ياد بگيريد بايد تمام عمر خود را صرف ياد گيري اين موسيقي کنيد. يا در مورد موسيقي هندي و راگا ها همين طور. شيوه من اين است که با تخيل و احترام قائل شدن به اين موسيقي ها آنها را گوش مي دهم. با توجه به اينکه چيز هاي مختلفي براي يادگيري درباره اين موسيقي ها وجود دارد، سعي مي کنم آنها را در کارم لحاظ کنم.
آيا در مورد موسيقي هايي که مي خواهيد از آنها استفاده کنيد به مطالعه مقالات و نوشته هايي درباره آنها نيز مي پردازيد يا فقط از طريق گوش دادن اين ارتباط را برقرار مي کنيد؟
بيش تر اوقات هر دو. وقتي يک موسيقي جديد را پيدا مي کنم مثلا از طريق يک سي دي، خب ترغيب مي شوم که درباره اش بيشتر بدانم. البته مي دانيد که پاريس شهري که من در آن زندگي مي کنم يک جهان-شهر است. موسيقي دانهاي بسياري در آن رفت و آمد مي کنند. اين شانس خيلي خوب در شهر هاي مثل لندن يا کشوري مثل اسپانيا يا آلمان نيز فراهم است. مثلا نوازنده کمانچه اي که در استانبول مي نوازد و به پاريس مي ايد. خب اين فرصت مغتنمي براي من است که بتوانم چيزهايي از وي بياموزم. يا مثلا تقليد يا برداشتي آزاد از شيوه پيتزيکاتوي يک عود نواز. سعي مي کنم از هر سازي چيزي ياد بگيرم وروي سازم آنرا شبيه سازي کنم. همسر من متخصص موسيقي باروک و پيش از آن است. مدتي هم تار مي زده وقتي که 18 ساله بوده است. همچنين مدتي هم تنبور مي نواخته است. از اين طريق من با تنبور نوازي استاد الهي که در فرانسه منتشر شده است آشنا شدم و تکنيک شور را به اين ترتيب ياد گرفتم. من اين موسيقي را سحر انگيز يافتم و از آن در موسيقي خودم استفاده مي کنم. خودم هم مدتي تنبور تمرين مي کردم. که تکنيک آرشه ام را از اين تکنيک تنبور تقليد کردم. در مد ها هم از مدهاي اليويه مسيان ، گام تمام پرده، مقام هاي کردي و ترکي، حسيني در ر و صبا و اعجاز استفاده مي کنم. البته اين مد گردي ها بيشتر حسي هستند که از طريق گوش دادن به ساختار آنها پي برده ام.
جهان را چگونه مي بينيد؟ نگاهتان به زيبايي شناسي چيست؟
من آدم ساده اي هستم. کار من موسيقي من است. جهانم را با سازم بيان مي کنم. چيزي که از اطرافم برداشت مي کنم را با موسيقي بيان مي کنم. من نويسنده نيستم، نمي توانم با کلمات منظورم را بيان کنم.
دغدغه ذهني تان چيست؟
سعي مي کنم چيز هاي مثبت را به مردم نشان دهم. انسان بودن براي من مهمترين چيز است البته در حد توانم. اگر موسيقي بتواند چيزي را که مي خواهم بيان کند خوشحال خواهم شد. موسيقي چيزيست که مي تواند هر چيزي را بيان کند.
کتاب مي خوانيد؟ اخبار را پيگيري مي کنيد يا فيلم مي بينيد؟
روزنامه نمي خوانم. راستش وقت نمي کنم. اما اخبار را از طريق اينترنت و موبايلم پيگيري مي کنم. فيلم هم مي بينم. فيلم هاي قديمي فرانسوي را بيشتر. مثل کار هاي ژان کوکتو، ژان مورو، ژان گابان، فيلم هاي آلماني.
چه جور کتاب هايي را بيشتر مطالعه مي کنيد؟ فلسفه ، تاريخ، شعر؟
تاريخ علاقمندي اصلي من را تشکيل مي دهد. قبل از سفر به ايران کتاب تاريخ ايران را دانلود کردم و در حال مطالعه آن هستم که بيشتر درباره تاريخ هخامنشيان است. آخرين کتابي که خواندم اثري از ژاک آتالي بود. 1492. من رمان زياد نمي خوانم. بيشتر ترجيح مي دهم بيوگرافي و شعر بخوانم. اشعاري از رومي (مولانا) و شعراي اسپانيايي مثل لورکا و نرودا شاعر شيليايي را هم علاقمندم که مطالعه مي کنم.
چقدر به موسيقي معاصر علاقمند هستيد؟ آيا اين موسيقي را مي نوازيد؟
بله. بعضي از آثار معاصر را اجرا مي کنم و اتفاقا خيلي هم به اين نوع موسيقي علاقمند هستم و در آنسامبل هاي کوچک موسيقي معاصر ساز مي زدم. قطعه لاکومانتوس اثر بريو را اجرا کرده ام. همچينين قطعاتي از شلسي. اما اينها مربوط به 20 سال پيش است و الآن ديگر آثار اينچنيني را اجرا نمي کنم. محدوديت زمان نمي گذارد. بيشتر به کار هاي خودم مي پردازم. آهنگسازي هاي خودم براي کنترباس. به پندرسکي و اشتوکهاوزن و ساير آهنگسازان اين سبک نيز بسيار علاقه دارم.
آقاي فونس، شما فرزند يک نقاش بسيار مشهور اسپانيايي هستيد. ارتباط شما با هنر هاي تجسمي چطور است؟ به هنر هاي تجسمي مثل مجسمه سازي، نقاشي يا هنر هاي اجرايي چطور نگاه مي کنيد؟
اگر بخواهم صادق باشم پدرم يک هنرمند نقاش بود. با اينکه 84 سالش است هنوز نقاشي مي کند. چيزي که از نقاشي هاي پدرم در مي يابم سخت است توضيح دادنش. او چيزهايي را مي بيند که من نمي بينم. زاويه ديد و نوع نگاه من به نقاشي متاثر از پدرم است و کيفيت پايه اي که او يادم داده است. ما هميشه يک حساسيت بدون ترديد درباره ساير هنر ها داريم مي تواند درمورد موسيقي بيشتر باشد اما براي ديدن گلها يک حساسيت ويژه وجود دارد. [احساسي که از ديدن گلها به ما دست مي دهد متفاوت است با احساسي که از شنيدن موسيقي داريم. آنچه که پدرم در رابطه به نقاشي به من داده آن احساسيت که از ديدن گلها پيدا مي کنم.]. مي دانيد چه مي گويم.
خب من به موزه ها و نمايشگاه ها مي روم براي ديدن امپرسيونيست ها، ونگوگ، پيکاسو. اما بايد بگويم که نگاه من به نقاشي مبتدي است. من بايد نگاهم به هنرهاي تجسمي را، به علم ديدن را گسترش بدهم.
کدام شيوه و مکتب نقاشي را بيشتر مي پسنديد؟
نقاشي فيگوراتيو
آيا تا به حال موسيقي دراماتيک براي تئاتر يا فيلم هم نوشته ايد؟
بله قبلا اين کار را انجام داده ام. موسيقي براي نوعي از باله نوشته ام در سال گذشته روي تمي از کارمن اثر بيزه که روي صحنه با يک کوارتت اجرا شده. همچنين براي توليدات نشنال راديو و مستند هايي براي شبکه آرته. ولي به طور مشخص براي فيلم به معناي واقعي آن نه. کاري نکرده ام. کار هايي که من کرده ام براي کسب درآمد بوده اند براي بيزينس.
خودتان را يک هنرمند خلاق مي دانيد يا يک تکنيسين موسيقي؟
خب من يک خلاق هستم. نه اين و نه آن. اين نمي تواند ساعات روزانه من را توضيح بدهد. کاري که من در طول روز و در طول عمر هنري ام انجام مي دهم. از سوي ديگر تکنيک براي کار خلاقه ضروري است. خلاق مفهومي ست بسيط. در حالي که تکنيسين تعريفي محدود دارد. من يک آهنگساز، بداهه نواز، اجرا گر و نوازنده هستم. من يک حرفه اي هستم.