نقدي بر “دسترسي محدود دو” در گالري طراحان آزاد

01شهريور1391

درود بر جان کيج

گالري طراحان آزاد در روز جمعه هشت آبان ميزبان آثار گروهي از هنرمندان جوان عرصه هنرهاي معاصر ايراني، تحت عنوان «دسترسي محدود دو» بود. در مراسم افتتاحيه اين نمايشگاه، اثري صوتي (sound performance) اجرا گرديد که در بردارنده نکات بسيار مهمي بود.

عنوان اين اثر EXPROVISE بود که اگر اين کلمه را به لحاظ معنايي متضاد کلمه IMPROVISE به معني «بداهه سازي» در نظر بگيريم، متوجه تناقضي عظيم در شکل ارائه و مفهوم عنوان اثر مي شويم. بداهه سازي مفهومي گسترده در هنرهاي اجرائي دارد. اين کلمه در موسيقي به مفهوم ارائه ايده هاي آهنگساز _نوازنده در حين اجراي اثر بوده و در عين تبعيت از الگوهاي از پيش تعريف شده، اجازه بياني آزاد تر در چارچوب الگوهاي مذکور را به مجري اثر ميدهد.

اما واژه EXPROVISE که واژه اي نوساخته توسط پديدآورندگان اين اثر مي باشد، بر خلاف اجرائي که صورت پذيرفت، مورد استفاده قرار گرفت. اين اثر که بداهه پردازي بر اساس صوت و نه موسيقي بود، خصلتي کاملا بداهه گونه داشت. زيرا که خلق اثر بر اساس الگوهاي مشخص صورت پذيرفته بود. اين الگوها، الگوهايي صوتي بودند که توسط اشياء خودساخته اي به وسيله اعضاي مجري اثر در اختيار مخاطبان قرار گرفته و از آنها به عنوان مصالح صوتي استفاده مي کردند.

ساختار اثر فاقد هرگونه طرح مشخصي بوده و صرفا تمايلاتي مبني بر ايجاد صوت به هر وسيله اي را در بر مي گرفتند. عناصر و مصالح صوتي که به صورت تصادفي و شانسي (aleatoric) مورد استفاده واقع شده و هيچ هدف مشخصي را دنبال نمي کردند به جز آشفتگي صوتي. آشفتگي اي که در پايان اثر، توسط نوار ضبط شده اي حاوي اصوات اتمسفريک به اوج خود رسيد. تنها تمهيدي که توانست تا حدودي اثر را از اين اغتشاش بي پايان برهاند، الگوي ريتميکي بود که در پايان اثر تداعي گر موسيقي هاي جنوب کشور بود.

برداشت نادرست طراحان اين اثر از تئوري «موسيقي تصادفي» جان کيج و تئوري «هنر مشارکتي» (participation art) در فرآيند توليد اثر، ايجاد اختلال نموده و صرفا وجهي فرمال و فريبنده را به اثر فوق مي بخشيد. وجهي که شايد مخاطب ناآشنا به مسائل هنر معاصر و علي الخصوص هنر پرفورمانس را به دليل درگير شدن در خلق اثر دچارهيجان زودگذر مي نمود، اما هيچ مفهوم و معناي درخور توجهي را براي مخاطب آگاه در برنداشت.

نبايد فراموش کرد که تئوري موسيقي تصادفي در مقطعي توسط «جان کيج» ارائه گرديد که موسيقي با تئوري هاي «دوده کافونيسم» و «سرياليسم» به سمت پيچيدگي هاي رياضي وار سوق پيدا کرده بود. در واقع جان کيج و ساير هنرمندان مينيماليست با ارائه آثار خود به دنبال رهانيدن هنر از پيچيدگي هاي بوجود آمده بودند.

اما استفاده از چنان تئوري هايي در عصر امروز چيزي جز ساده انگاري و فريب مخاطب را معنا نمي دهد، ريزا که زمينه ضرورت چنين برخورد هايي در زمان حاضر وجود ندارد.

تجربه چنين آثاري در محيط هاي آکادميک به صورت کارگاهي بسيار مثبت و داراي وجوه آموزشي فراوان است، اما ارائه آثاري از اين دست در جهان رسمي هنر بايد با احتياط بسيار صورت پذيرد. ارائه چنين آثاري در فضاهاي رسمي هنر مانند گالري ها در صورتي موجه مينمايد که در بر گيرنده مفاهيم و معاني ويژه و مشخصي باشد و نه چون اثر EXPROVISE بي هدف و فاقد هر گونه وجه معنا بخشي.