نگاهي به اجراي ارکستر زهي پارسيان پس از دو سال غيبت 1390

08شهريور1391

نگاهي به اجراي ارکستر زهي پارسيان پس از دو سال غيبت

ارکستر زهي پارسيان که تنها ارکستري است که بدون حمايت هاي دولتي و با تکيه بر توانايي ها و تلاش هاي فردي اعضاي خود توانسته است به حيات خود ادامه دهد، پس از وقفه اي طولاني که مدت دو سال به طول انجاميد، به مناسبت ده سالگي تاسيس خود کنسرتي را به رهبري ايرج صهبايي و در شبهاي 4 و 5 اسفند به روي صحنه تالار وحدت برد.

کنسرت مزبور از آن جهت حائز اهميت بود که ارکستر پارسيان مدتهاي مديد بود به دنبال برگزاري اين اتفاق بود. اما به دليل مشکلات عديده از جمله عدم موافقت مسئولين وزارت ارشاد با رهبران پيشنهادي از سوي پارسيان و يا بروز اختلافات داخلي بين اعضا، اين مهم به مدت دوسال به تعويق افتاد. سرانجام با حضور ايرج صهبايي و همت اعضا، کنسرتي آبرومند و قابل قبول از سوي اين گروه موسيقي با انگيزه و جوان برگزار گرديد. چنانکه مخاطبان محترم "گزارش موسيقي" به ياد داشته باشند، در شماره 16 و 17، آبان و آذر 1387- يادداشتي به قلم نگارنده اين سطور منتشر گرديد، در بيان نارسايي ها و نواقص کنسرتي از همين ارکستر به رهبري مروژان سيمونيان. متاسفانه در آن مقطع زماني و پيش از سکوت دوساله اين ارکستر، کنسرتهاي اين گروه به همان امراض و نقايص مبتلا ماند و تلاشي در جهت برطرف کردنشان صورت نگرفت. نواقصي که در کنسرت اخير به عينه شاهد حذف و يا کمرنگ شدن قابل توجهشان بوديم. نواقصي از جمله رعايت بالانس، اصول اجرا، موزيکاليته، جمله بندي، رعايت کوک و غيره. نواقصي که به مدد تصميم و خواست اعضا و مديران اين کنسرت به صورت قابل ملاحظه اي رفع شده بودند.

ارکستر پارسيان با اجراي اخير خود موفق شد استاندارد هاي گروه نوازي (Ensemble) و صدادهي (Sonority) را در بين گروه ها و ارکستر هاي ايراني به طور قابل ملاحظه اي ارتقا دهد. اگر يک ارکستر کاملا ايراني با نوازندگان و رهبر ايراني ميتوانند چنين خوش صدا و نزديک به استاندارد هاي تعريف شده موسيقي کلاسيک به اجرا در روي صحنه و مقابل چشم مخاطبان خود بپردازند، پس ميتوان از ساير ارکستر ها و گروه ها نيز توقعي چنين داشت. انجام چنين کنسرتي با چنين سطحي از کيفيت نشان دهنده اين مسئله مهم است که نوازندگان ايراني توانايي و پتانسيل قابل قبول و راضي کننده اي را دارند و همچنين مخاطب ايراني نيز لياقت شنيدن اين چنين اجرايي را. اگر اين اجراي ارکستر پارسيان را حد توانايي اجراي موسيقي کلاسيک در ايران فرض کنيم، بايسته است تجديد نظري اساسي در ميزان انتظارات مخاطبان و نيز مديريت مسئولين موسيقي در تصميم گيري هايشان مشاهده کنيم. ارکستر پارسيان با اين کنسرت خود مرجع قياس موسيقي کلاسيک در ايران را از ارکستر سنفونيک تهران به ارکستر زهي پارسيان تغيير داد و نشان داد براي انجام عمل درست نه به تبليغات و تغييرات بي دليل و پشتوانه نياز است و نه به هزينه هاي بي هدف و غير اصولي. پارسيان نشان داد اگر چنانچه مديريت هنري را به دست خود هنرمندان متعهد به رسالت هنري بسپارند، قابليت هاي پنهاني هويدا ميشوند که با مديريت و نظارت هاي غير اصولي نه تنها نشاني از حياتشان معلوم نميگردد بلکه در بستر احتضار و نابودي به سمت نيستي سوق پيدا ميکنند. قطعا اين مسئله يک واقعيت است که ارکستر زهي پارسيان در حال حاضر و در ايران بر بلنداي قله کيفيت و موفقيت کيفي ايستاده است. شکي نيست که با توجه به شرايط ساير گروه ها و ارکسترهاي موجود در ايران ارکستر پارسيان از چنان کيفيتي برخوردار است که بعيد است بتواند رقيبي جدي را در اين عرصه در کنار خود ببيند. اما در اين ميان لازم است نکته بسيار ظريف و مهمي را هم به خوانندگان اين سطور و هم به اعضاي ارکستر پارسيان متذکر شويم و آن اينکه بهترين بودن در ايران با وضعيت فرهنگي معلوم الحالش نبايد باعث تبختر و اعتماد به نفس کاذب گردد. واقعيت امر اين است که پارسيان با اين کيفيت اجرا در عرصه حرفه اي موسيقي کلاسيک جهان مسير طولاني و پر زحمتي را در پيش روي خود دارد تا بتواند به سطوح حرفه اي اجرا نزديک شود.

سطور بعدي اين يادداشت نيز با در نظر گرفتن استاندارد هاي جهان موسيقي کلاسيک نوشته شده اند. استانداردهايي که ملاک سنجش و ارزيابي زيبايي شناسي موسيقي کلاسيک تلقي ميگردند. بديهي است که رعايت اين استاندارد هاست که نام ارکسترهاي رده اول جهان را پرآوازه نموده است.

نکته اول در رعايت اصول اجرا پايبندي به صداي نت هاست. رعايت کوک باعث ايجاد يکدستي و هماهنگي صوتي ميگردد و مخاطب را به ادامه شنيدن دعوت مينمايد. نگه داشتن کوک در سازهاي زهي طبعا امري است دشوار تر که به دليل مسائل فني سازها شدت ميابد. اجراي "هشت قطعه کوتاه براي ارکستر زهي، اپوس 44، شماره 3" نخستين اثري بود که پارسيان به اجراي آن پرداخت اثري که به لحاظ سبک شناسي متعلق به مکتب دوم وين و برآمده از تفکر موسيقي آتنال و آتماتيک است. تفکري که برخورد با ملودي و هارموني به شيوه کلاسيک را در دستور کار خود قرار ميدهد و طبعا انتظارات شنونده را به چالش ميکشد. اجراي اين قطعه که در شب اول با تسلط و کيفيت بهتري نسبت به شب دوم اجرا گرديد از بالانس صدايي بسيار خوبي در بين بخش هاي مختلف ارکستر برخوردار بود و در اغلب موارد به ويژه در قسمتهايي که هوموفوني نقش اصلي و ساختاري قطعه را ايفا ميکرد نگهداري کوک بسيار راضي کننده و حتي زيبا بود. اما بودند بخش هايي که کوک به صورت يکدست شنيده نميشد و به اصطلاح معروف سايه صوتي پديد ميامد. از نکات منفي ديگري که وجود داشت وارد کردن لحن و لهجه موسيقي ايراني در اجراي اين اثر متعلق به فرهنگ اتريشي بود. به اين صورت که برخي نتهاي متصل و لگاتو از خصلت اتريشي و پيوستگي مورد نظر موسيقي کلاسيک خارج شده و حالتي رديف دستگاهي پيدا ميکردند به نحوي که شبيه به گليساندو يا مالش ايراني ميشد. اما نبايد از نظر دور داشت که رعايت جمله بندي ها به زيبايي و درستي انجام پذيرفته بودند و آنچه که منظور نظر آهنگساز بوده است به درستي بيان گرديده بود. تنها نکته اي که خطاي فاحش محسوب ميگردد و البته امري عادي در ايران به حساب ميايد عدم دقت به بالانس صوتي در بخشهاي پلي فونيک اثر بود. به طور کلي اين مسئله در ايران جزو لاينفک اجراي آثار موسيقي کلاسيک غرب محسوب ميگردد. عمده مسبب اين خطا را ميتوان رهبر ارکستر دانست که وظيفه هماهنگي صوتي در بخشهاي پلي فونيک بر عهده وي ميباشد. البته نوازندگان هم با دقت و گوش دادن به بخشهايي که وظيفه اجراي ملودي اصلي بر عهده آن است و تنظيم صداي خود براي درست شدن وضعيت آنسامبل، ميتوانند در رفع اين نقيصه کمک شاياني نمايند که متاسفانه در اين اجرا اين مسئله لحاظ نگرديده بود.

اثر بعدي که به اجرا درآمد کنسرتو پيانو شماره 23 از ساخته هاي ولفگانگ آمادئوس موتسارت باتکنوازي پيانيست با سابقه و فعال ايراني "رافائل ميناسکانيان" بود. ميناسکانيان در آستانه ورود به دهه هشتم زندگي خويش فعال ترين پيانيست ايراني ساکن ايران ميباشد که دچار رکود و خمودگي نسده و همچنان با اعتماد به نفس قابل ستايشي به اجراي روي سن مبادرت ميکند. همين امر باعث ميشود مثل معروف "تنها ديکته نانوشته است که غلط ندارد"به ذهن متبادر شود. همين نکته که در اين شرايط سخت و نا اميد کننده براي هر نوازنده اي، وي خود را براي اجراي يکي از معروفترين کنسرتوهاي پيانو آماده ميکند قابل ستايش و تحسين برانگيز است. اما ذکر نکاتي چند درباب اين جسارت خالي از لطف نيست. به طور مثال عدم توانايي برقراري تناسب نوانس وديناميک بين ارکستر و پيانو که ميناسکانينان نميتوانست تعادل لازم بين ساز خود و ارکستر را برقرار سازد و در برخي مواقع صداي ارکستر که به نسبت حجم صوتي و نفرات و صداي متناسب با سبک از اندازه اي مناسب و حساب شده برخوردار بود، به دليل ترس ميناسکانيان از بخش هاي تکنيکي تر صداي پيانو شنيده نميشد. از ديگر خصوصيات نوازندگي وي عدم رعايت يکساني آرتيکولاسيون ها در بخش هاي تکراري بود. به طور مثال در بخش اول که به فرم سونات نوشته است، جمله بندي ها و حالات بيان جملات و موتيف ها در بخش ارائه تفاوت ملموس و قابل اعتنايي با بخش بازگشت داشتکه اين مسئله ايراد بزرگ و غير قابل اغماضي محسوب ميشود. از ديگر نکات قابل ذکر و با اهميت عدم رعايت اصول سبک شناسي از سوي ميناسکانيان بود. اين کنسرتو که در اوج شکوفايي دوران کلاسيک خلق گرديده، نمونه مکتبي اين دوران تلقي ميگردد و اجراي آن با اصول موسيقي رمانتيک نه خلاقيت که خطايي نابخشودني محسوب ميگردد. از نمونه هاي اين اختلاط سبکي ميتوان به مسئله ديناميک ها يا برخي آرتيکولاسيون ها اشاره نمود که شباهتشان به موسيقي سبک کلاسيک غير قابل احساس بود. ساز هاي بادي در اين اثر بسيار بد و نارسا عمل کردند. به طور کلي سونوريته سازها بسياربد و خنثي بود تو گويي سازهاي کامپيوتري يا سمپل هاي موسيقي مشغول نواختن هستند. تنها استثناي همزماني ريتميک در کل اجرا مربوط به سازهاي بادي و بويژه در سوال و جواب هاي بين پيانو و سازهاي بادي بود. به نحوي که در برخي موارد آزار دهنده شده و انسجام اجرا را تحت تاثير قرار ميداد.

سومين اثر اجرا شده در اين کنسرت "روندو براي ويلن و ارکستر" اثر فرانتس شوبرت و با تکنوازي ويلن مازيار ظهيرالديني، کنسرت مايستر پارسيان بود. ظهيرالديني هرچقدر در هدايت و کنترل ارکستر در سمت کنسرت مايستر خوب عمل کرد، در تکنوازي نتوانست انتظارات را بخوبي برآورده کند.شايد يکي از دلايل اين مسئله را بتوان وابستگي وي به نت در حين اجرا قلمداد کرد. وابستگي که باعث شده بود بيشتر از اينکه به اجراي مناسب و بيان مفاهيم موسيقي فکر کند، درگير نت شده بود.همين مسئله باعث شده بود در اجراي سوال و جواب ها لحن و لهجه موسيقي ايراني اجرا شود يا برخي جمله بندي هاي موسيقي الکن و نا تمام به نظر برسند. اما نکته بسيار مثبت اجراي اين قطعه برقراري بالانس عالي و مناسب بين اجزاي ارکستر از يک سو و بين ارکستر و سوليست از سوي ديگر بود.

اثر بعدي که به اجرا درآمد کنسرتو پيانو شماره 23 از ساخته هاي ولفگانگ آمادئوس موتسارت با تکنوازي پيانيست با سابقه و فعال ايراني "رافائل ميناسکانيان" بود. ميناسکانيان در آستانه ورود به دهه هشتم زندگي خويش فعال ترين پيانيست ايراني ساکن ايران ميباشد که دچار رکود و خمودگي نشده و همچنان با اعتماد به نفس قابل ستايشي به اجراي روي سن مبادرت ميکند. همين امر باعث ميشود مثل معروف "تنها ديکته نانوشته است که غلط ندارد" به ذهن متبادر شود. همين نکته که در اين شرايط سخت و نا اميد کننده براي هر نوازنده اي، وي خود را براي اجراي يکي از معروفترين کنسرتوهاي پيانو آماده ميکند قابل ستايش و تحسين برانگيز است. اما ذکر نکاتي چند درباب اين جسارت خالي از لطف نيست. به طور مثال عدم توانايي برقراري تناسب نوانس وديناميک بين ارکستر و پيانو که ميناسکانينان نميتوانست تعادل لازم بين ساز خود و ارکستر را برقرار سازد و در برخي مواقع صداي ارکستر که به نسبت حجم صوتي و نفرات و صداي متناسب با سبک از اندازه اي مناسب و حساب شده برخوردار بود، به دليل ترس ميناسکانيان از بخش هاي تکنيکي تر اثر منجر به شنيده نشدن صداي پيانو ميشد. از ديگر خصوصيات نوازندگي وي عدم رعايت يکساني آرتيکولاسيون ها در بخش هاي تکراري بود. به طور مثال در بخش اول که به فرم سونات نوشته است، جمله بندي ها و حالات بيان جملات و موتيف ها در بخش ارائه تفاوت ملموس و قابل اعتنايي با بخش بازگشت داشتکه اين مسئله ايراد بزرگ و غير قابل اغماضي محسوب ميشود. از ديگر نکات قابل ذکر و با اهميت عدم رعايت اصول سبک شناسي از سوي ميناسکانيان بود. اين کنسرتو که در اوج شکوفايي دوران کلاسيک خلق گرديده، نمونه مکتبي اين دوران تلقي ميگردد و اجراي آن با اصول موسيقي رمانتيک نه خلاقيت که خطايي نابخشودني محسوب ميگردد. از نمونه هاي اين اختلاط سبکي ميتوان به مسئله ديناميک ها يا برخي آرتيکولاسيون ها اشاره نمود که شباهتشان به سبک موسيقي کلاسيک غير قابل احساس بود. ساز هاي بادي در اين اثر بسيار بد و نارسا عمل کردند. به طور کلي سونوريته سازها بسياربد و خنثي بود گويي سازهاي کامپيوتري يا سمپل هاي موسيقي مشغول نواختن هستند. تنها استثناي همزماني ريتميک در کل اجرا که از سوي نوازندگان زهي بسيار خوب مراعات ميگرديد مربوط به سازهاي بادي و بويژه در سوال و جواب هاي بين پيانو و سازهاي بادي بود. به نحوي که در برخي موارد آزار دهنده شده و انسجام اجرا را تحت تاثير قرار ميداد.

سومين اثر اجرا شده در اين کنسرت "روندو براي ويلن و ارکستر" اثر فرانتس شوبرت و با تکنوازي ويلن مازيار ظهيرالديني، کنسرت مايستر پارسيان بود. ظهيرالديني هرچقدر در هدايت و کنترل ارکستر در سمت کنسرت مايستر خوب عمل کرد، در تکنوازي نتوانست انتظارات را برآورده کند.شايد يکي از دلايل اين مسئله را بتوان وابستگي وي به نت در حين اجرا قلمداد کرد. وابستگي که باعث شده بود بيشتر از اينکه به اجراي مناسب و بيان مفاهيم موسيقي فکر کند، درگير نت نوشته شده بود.همين مسئله باعث گرديده بود در اجراي سوال و جواب ها لحن و لهجه موسيقي ايراني جايگزين شود يا برخي جمله بندي هاي موسيقي الکن و نا تمام به نظر برسند. اما نکته بسيار مثبت اجراي اين قطعه برقراري بالانس عالي و مناسب بين اجزاي ارکستر از يک سو و بين ارکستر و سوليست از سوي ديگر بود.

از نظر نگارنده اوج کيفي اجراي اين کنسرت سرناد براي ارکستر زهي اثر آنتونين دورژاک بود. به واقع اجراي اين اثر از هر نظر (آرتيکولاسيون، بالانس، ديناميک، بالانس، اصول سبک شناسي و پايبندي به قوانين زيبايي شناسي موسيقي رمانتيک) و در همه لحظات در سطح بسيار عالي و به واقع بي عيب و نقص بود. سوال و جوابهاي شسته و رفته و فاقد هرگونه ايراد و عيبي بود. به نحوي که اجراي اين اثر در قله کيفيت اين کنسرت قرار گرفت.

نکته پاياني که نبايد از نظر دور داشت مسئله لهجه در اجراست. متوهمانه و تخيلات محض است اگر بپنداريم پارسيان يا هر ارکستر ايراني ديگري ميتواند به کيفيت صدايي مشابه ارکستر هاي اروپاي غربي دست يابد. حتي ارکستر ها و گروه هاي اروپاي شرقي نيز با مسئله لهجه مواجه ميباشند چه رسد به نوازندگان ايراني که لحن موسيقي ايراني جزءلاينفک شيوه نوازندگي شان است.

در نهايت آرزوي موفقيت و پيشرفت براي پارسيان و ساير گروههاي موسيقي ايراني امري دور از انتظار و توقع نيست. امري است نزديک و دستيافتني و تنها اراده ميخواهد و پشتکار.