نگاهي به کنسرت شب شومان 1389

08شهريور1391

تضاد نام و کيفيت

با نگاهي به اسامي چاپ شده بر روي پوستر يقين حاصل ميکني که شبي به ياد ماندني را تجربه ميکني. اما چهره ات هنگام خروج از سالن بيانگر چيزي خلاف تمام تصورات توست.

شب هشتم آذر سال جاري تالار وحدت ميزبان نوازندگاني بود که نامشان همواره با خاطراتي خوش از تکنوازي هايشان همراه است. نوازندگاني که يادآور دوراني هستند که موسيقي را تعريفي ديگرگونه بود. تعريفي که بارزترين نمونه هاي آن را "ني نوا" و "هزار دستان" ميتوان ذکر کرد. خاچيک بابايان، آرام تالاليان و پانيذ فريوسفي براي موسيقيدانان ايراني نامهايي آشنا و دوست داشتني اند.

کنسرت شب شومان که به مناسبت دويستمين سالروز تولد روبرت شومان آهنگساز رومانتيک آلماني برگزار شد، در برگيرنده اجراي کوارتت زهي شماره 1، اپوس 41 و پيانو کوئينتت اپوس 44 در مي بمل ماژور بود. اجراي مذکور را ميتوان در غير منصفانه ترين حالت، روايتي ارمني از اين آهنگساز آلماني دانست شايد به اين دليل که اکثر نوازندگان اين گروه ارمني بوده و پانيذ فريوسفي نيز تحصيل کرده ارمنستان است.

اين کنسرت که با نوازندگي ويلون "خاچيک بابايان" و "پانيذ فريوسفي"، ويلن آلتو "ليليت مخيتاريان"، ويلنسل "آرام تالاليان" و نوازندگي پيانو "جوليتا وارطانيان" همراه بود حکايت از تفسيري ارمني ميکرد اما واقعيت اين است که ارمني دانستن اين اجرا از آن جهت غير منصفانه است که اکثر اجراهاي در خور و زيباي موسيقي کلاسيک در ايران و بعضا در ساير نقاط جهان را از سوي ارامنه شاهد بوده ايم. حتي از مايستر اين گروه يعني خاچيک بابايان اجراهاي خاطره انگيزي در ذهن تک تک موسيقي دوستان ايراني به يادگار مانده است که اجراي کنسرتو ويلن مندلسون با همراهي ارکستر سمفونيک تهران از آن جمله است.

اما شب هشتم آذر با واقعيتي ناخوشايند و البته واقعي مواجه شديم. عدم توانايي تکنوازان در اجراي آثار نوشته شده براي گروه. واقعيت تلخ در مورد اين گروه عدم توانايي نوازندگان اين گروه به ويژه نوازندگان ويلن در برقراري توازن صوتي قطعات بود. کنسرت مايستر که وظيفه برقراري تعادل در گروه را به عهده دارد بيشتر به نمايش توانايي هاي خود مايل بود به نحوي که اغراق وي در اجراي ويبراتوها و برخورد سوليستي وي با قطعه اي که بايد با اصول آنسامبل اجرا شود ضربه اي مهلک به کليت اثر زده بود. نکته مهم تر اينکه در بخش اول برنامه که اجراي کوارتت زهي شماره يک را شامل ميشد، گروه بدون توجه به هماهنگ بودن با يکديگر و رعايت بالانس و ديگر اصول آنسامبل، اجرايي غير قابل قبول را از خود ارائه دادند و اين نقيصه در مورد تمامي افراد گروه قابل مشاهده بود. ناتمام رها شدن انتهاي جملات، عدم توجه به شدت و ضعف ها، بي دقتي در بيان صحيح سوال و جواب هاي ملوديک و نيز بي توجهي به اجراي اولويت هاي جملات موسيقي از نقاط ضعف عمده اجراي مزبور بود. در اجراي آثاري که براي گروه هاي کوچک و يا به اصطلاح آنسامبل، مانند کوارتت ها نوشته ميشوند، بايد با توجه به اندازه سازها و در نتيجه حجم صدادهي آنها توجه ويژه اي مبذول داشت. در اجراي چنين آثاري يکي از موارد مهم، صدا دهي مبتني بر روند شکل گيري قطعه است. به نحوي که بايد توجه داشت آهنگساز چه اهداف صوتي را در نظر داشته و در اجرا بايد به آن اهداف نزديک شد. به طور مثال اگر فراز يا جمله اي براي ويلنسل نوشته شده و ديگر سازها وظيفه همراهي را به عهده دارند، نبايد صداي ويلن يک از صداي ويلنسل بيشتر باشد يا با بيانگري بيشتري اجرا شود. اتفاقي که در بخش آداجيوي کوارتت زهي با وضوح بسياري قابل مشاهده بود. نکته بسيار جالب اينکه نوازندگان ويلنسل و آلتو در رعايت نکات فوق تا حد معقولي قابل قبول عمل کرده و به اجراي اصول آمسامبل و توازن صدايي در حد توان خود پايبند بودند که البته از توانايي نسبتا بالايي نيز برخوردار بودند. اين نکته در رابطه با نوازنده پيانو نيز که در بخش دوم به اجرا پرداخت قابل ذکر است. نقطه ضعف مذکور بيشتر در مورد نوازندگان ويلنها و علي الخصوص ويلن يک صدق ميکند. البته کساني اين مسئله را با ذکر اين دليل که وي سوليست است توجيه مينمايند که اين نکته را ميتوان عذر بدتر از گناه به حساب آورد. زيرا که يک سوليست با قرار گرفتن در ترکيب يک گروه بايد نقش پذيري خود را به عنوان عضوي از گروه تغيير دهد و به ايفاي نقش به عنوان يک جزء تشکيل دهنده از يک کل بزرگ بپردازد، درغير اينصورت توانايي نوازندگي و تسلط بر صداي ساز خود را زير سؤال ميبرد.

قسمت دوم برنامه که به اجراي پيانو کوئينتت اختصاص داشت از کيفيت قابل توجه تري برخوردار بود. البته دليل اين مسئله را شايد بتوان حضور و اجراي ساز پيانو ارزيابي کرد که در واقع جهت دهنده و تصحيح کننده ايرادات آنسامبل است. اما مشکلات ذکر شده در قسمت ابتدايي برنامه در بخش دوم نيز تا حدودي قابل مشاهده بود.

شايد از دلايل دخيل در ضعف هاي فوق را بتوان تشکيل آنسامبل مورد بحث براي کنسرت دانست. واقعيت امر اين است که اجراهاي موفق از گروه هاي مجلسي زماني رخ ميدهد که گروه مورد نظر زمان زيادي را به عنوان يک گروه در کنار يکديگر به نوازندگي و اجراي کنسرت پرداخته و به شيوه اجراي يکديگر آشنا باشند. ضمن اينکه از تمايل به نمايش توانايي هاي شخصي گذشته و هرآنچه در توان دارند را در خدمت گروه و اجراي گروهي به کار گيرند. شاهد اين مسئله همراهي قابل ملاحظه سه نوازنده ويلنسل، آلتو و پيانو بود. به ويژه که مخيتاريان سالها شاگرد تالاليان بوده و وارطانيان نيز در آکمپانيمان هاي زهي تبحر و تجربه بسيار دارد.

ذکر اين نکته بسيار حايز اهميت است که تمامي انتظارات مطرح شده در صدر اين نوشته صرفا به دليل شناخت توانايي ها و قابليت هايي است که از نوازندگان مطرحي چون بابايان و فريوسفي انتظار ميرود. اگر چنين اجرايي از نوازندگان حتي نيمه حرفه اي يا دانشجويان شنيده ميشد جاي هيچ گله و شکايتي نبوده و حتي باعث خرسندي نيز ميشد. اما وقتي اسامي بزرگ باشند طبعا انتظارات هم بزرگتر ميشوند.