يادماني براي يادمان ها

19آذر1393

 نگاهي به نمايشگاه آثار محمود محرومي در گالري آران
خبرنامه هنر آنلاين: http://honaronline.ir/Pages/News-51565.aspx
فرم در بردارنده محتوي ميشود وقتي انديشگي حاکم باشد. قالب ميشود چارچوبي براي بيان آنچه بايد بماند. ذهن را چارچوب مند کردن فراتر از هر قالبي، انديشه ورزي ميخواهد. چه آن زمان که "آه" را در قالب صلب بتن ريخته و شماره اي روي آن درج ميشود، چه آن هنگام که عکسهاي يادگاري فروبستگان يادماني ميشود براي حجم خاطرات.
محمود محرومي هنرمندي است مفهومي. بدان معني که آثارش عمدتا دربر دارنده مفاهيمي هستند که در لايه هاي نخست قابل فهم نيستند. ارجاعاتي هستند به موضوعي بيرون از حيطه رسانه هايش. موضوعاتي هستند که براي فهمشان نيازمند به دانستن هستيم. دانستني که از خاطرات انساني ريشه ميگيرند. خاطراتي که در حافظه جامعه انساني مشترک است.
"آه" ها از مجموعه قرنطينه ها را در لايه اول مبهم ميابي. بلوک هاي سيماني که با شماره اي مشخص شده اند. چه ناگاه اما پرده بر ميافتد وقتي ميفهمي بن مايه اين بلوک هاي شماره خورده ي منفرد، کيسه هايي هستند پر شده از آه مادراني که فرزندي در محبس دارند. يادماني براي حسرت نور چشم هاي بي سو. و چه تلخ ميشوي چون ميفهمي که قبرِ بتن آجينِ احمد فتح الله زاده بن مايه اين مکعب هاي سخت و سرد هستند. يا آنگاه که با تنها صداي حاکم بر فضاي آران روبرو ميشوي که همزني است نه براي ورز دادن خمير، که خرده عکسهاي ديده بستگان را در هم مي آميزد تا ماده اي شود براي قالبهايي که ديده بستگان را جاودانه کند و چه خوب يادماني ميشود براي آن ششصد فريم عکسي که خمير نشده اند.
ده سال پيش را همه ما هنوز خاطره منديم. آنگاه که درقاب رسانه ملي آن مرد آمد و گفت که ما نفت را بر سر سفره مردم مياوريم. و چه ساده لوح بودند مردماني که باور کردند. اما دريغ که آن نفت وعده داده شده بوي متعفنش از شيشه نوشابه هاي کهريزک به مشامشان خورد، آنهم چهار و اندي سال بعد و هنوز هم شيشه نوشابه هاي آن سال سياه استعمال ميشوند و "کهريزک کولا" ميشود خاطره و نوستالژي دور ما مردمان، ولو اينکه شيشه جايش را با برنز بدل کند. و چه ماده اي بهتر از برنز سخت و مانا براي يک خاطره شکستني، شکستني تر از شيشه هاي نوشابه در دکه هاي آن شهر جنوبي پايتخت.
آن زمان که مسيح بر صليب جاي گرفت و حواريون از صليب عيسي ناصري نمادي ساختند بر جاودانگي مظلوميت، شايد نميدانستند اين وسيله شکنجه زينتي ميشود براي زيبا شدن خشونت. ابزار شکنجه شد نماد زيبايي و بر گردن مردمان و ديوار هاي خانه ها نشست. و انسان باز نفهميد اين تجسم خشونت چرا زيباست. اين زيبايي را ارجاع به کدام بخش از حافظه تاريخي بشر ميدانند؟ نماد ظلم است يا نماد مظلوم؟ شايد همان زيبايي را با خود يدک ميکشد که پرچم هاي برافراشته از تفاخر و تعصب ملي به مردمان القا ميکند. پرچم هايي که بر شيئي اروتيک جا خوش ميکنند تا عده اي از به اهتزاز درآمدن آن برخودببالند. پرچم ها هميشه نشانه اي هستند از پايداري مردمان شکست خورده. پايداري اي که روزي ميشود نماد استقامت و روزي ديگر نشان از توحش فاشيسم دارد. اما هر دو سر اين تفاوت بر يک چيز استوار است؛ "پايه پرچم" که راست نگه ميدارد نماد ها را.
محرومي نشانگان را باز مينمايد. يادآوري ميکند که هر جسمي براي خود چند معنا را در بر دارد. معاني پوشيده در لفافه هايي چند لايه. دستگاه زيبايي شناسي او يا صلب است به مانند بتن يا کثيف است و عفن آلود مانند نفت خام. اما همه در يک چيز مشترکند، خاطره جمعي انسان. خاطراتي که بايد يادمان باشند و به يادمان بياورند که نبايد فراموش کرد. نبايد از خاطر برد و بايد مدام تذکارشان داد براي مايي که فراموش ميکنيم چه بر سرمان رفته و ميرود. ما يادمان ميسازيم از ماده. بتن و سنگ را حک ميزنيم به نام خاطرات که مانايشان کنيم. برنز را شکل ميدهيم که اسطورگان و مفاخر را ثبت کنيم. محرومي اما نه به سراغ ثبت مفاخر ميرود و نه از اسطورگان يادمان هايش را بر پا ميدارد. يادمان هاي محرومي ثبتي است از آنچه خواستند فراموش کنيم. ازآنچه ميخواهند که ديگر يادمان نباشد. يادمان ميماند اما ...